زندگی برای داستان (برای عباس عبدی داستان‌نویس)

0

یک.
پرینت‌ها را داد دستم. صفحه‌ی اولش نوشته بود: قلعه‌ی پرتغالی، نویسنده‌: عباس عبدی.
گفتم: همون عباس عبدی؟
گفت: نه، این عباس عبدی اون عباس عبدی نیست!
معما حل شده بود. معمای این نام و نقد‌کتاب‌هایی که در ماهنامه‌ی «هفت» چاپ می‌شد. هفت‌ می‌خواندم و هر بار با خواندن یادداشتی از عباس عبدی فکر می‌کردم چنین ابتکار و تخیلی از مردان سیاست خیلی بعید است و حالا می‌فهمیدم که درست فکر می‌کردم. سلیقه‌اش در انتخاب کتاب خوب بود، اما از آن مهم‌تر داستانی بود که موازی با قصه‌ی کتاب می‌نوشت؛ داستانی مستقل، اما متناسب با قصه‌ی اصلی. داستان اصلی و داستان عبدی با هم پیش می‌رفتند، گاهی شخصیت‌های داستان‌ها به هم گره می‌خوردند و ماجراها به هم می‌آمیختند، چندان که نمی‌توانستی قصه‌ها را از هم جدا کنی و گاهی روایت عبدی از قصه‌ی اصلی پیشی می‌گرفت و تأثیرگذارتر و ماندگارتر می‌شد.

دو.
برایش همه‌ی زندگی سوژه‌ی داستان است. هر اتفاق کوچک و کم‌اهمیتی را با هیجان شکار می‌کند. می‌شود ماجرایی که می‌توان درباره‌اش داستانی نوشت. از روباهی که می‌آید سراغ غذا تا مسافرانی که نشانی جایی را می‌پرسند تا درهای بطری که برای خیریه‌ای جمع‌آوری می‌شود تا… همه‌اش موضوع داستان است. این‌طوری می‌شود که وقت خواندن داستان‌هایش مرتباً آدم‌های آشنا، فضاهای آشنا و ماجراهای آشنا پیدا می‌کنی. ماجراهایی واقعی با آدم‌های واقعی که دیگر نمی‌دانی چه‌قدرش حقیقت‌ دارد و کجاهایش تخیل نویسنده است.

سه.
و پیش و بیش از هرچیز خودش سوژه‌ی داستان‌هایش است. برای عبدی داستان‌گویی آن‌قدر مهم است، آن‌قدر بزرگ و حیاتی است که از هیچ سوژه‌ای در زندگی‌ خودش هم نمی‌گذرد و از روایت هیچ ماجرایی پروایی ندارد!
به نظر می‌رسد همه‌ی ماجراهای زندگی، خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، دعواها و آشتی‌ها، کار، شکست، سفر و… برای این اتفاق می‌افتد که بتواند داستانشان را بنویسد. با خواندن کتاب‌های عبدی، از «قلعه‌ی پرتغالی» و «دریا خواهر است» و «باید تو را پیدا کنم» تا همین کتاب‌های آخر، «نیمه‌شب دریاچه» و «پرنده‌های هلندی»، پازل زندگی‌اش ساخته می‌شود؛ کودکی، جوانی، تحصیلات، ازدواج، خانواده، بچه‌ها، کار و…

چهار.
از آبادان تا بندرعباس، تهران، اصفهان، عسلویه، اراک، قشم و احتمالاً شهرهای دیگر. عباس عبدی زندگی را در شهرهای گوناگونی تجربه کرده و شهرها با جغرافیا و ویژگی‌هایشان در داستان‌هایش حضور دارند؛ از داستان‌های گرم و شرجی کودکی در آبادان تا داستان‌هایی که در فضای سردِ مردانه‌ی عسلویه اتفاق می‌افتد تا داستان‌های خانگی اصفهان و داستان‌های آرام قشم. اقلیم در داستان‌هایش تنها مکان وقوع قصه نیست، یکی از شخصیت‌هاست و گاهی شخصیت اصلی است. عبدی داستان بسیار نوشته و داستان شهرهای بسیاری را نوشته، اما قهرمان داستان‌هایش قشم است؛ زنده و پرکار و زیبا که رفیق است و پناه است‌ و دلبند است.
پاییز ۱۳۹۶

پنج.
هی می‌خواهم بگویم دارید شوخی می‌کنید…
این بار مرگ را سوژه‌ی داستان آخرش کرده و مثل همه‌ی وقت‌هایی که ماجرایی را برایم تعریف می‌کرد، نمی‌دانم چه‌قدر داستانش راست است و چه‌قدرش را از خودش درآورده.
شاد و شوخ و بازیگوش، همین حالاست که از این در وارد شود و از این‌که توانسته همه‌ی ما در این داستان تازه سر کار بگذارد، چشم‌هایش برق بزند و قاه‌قاه بخندد.
پاییز ۱۳۹۷

شیوا حریری

به اشتراک بگذارید

یک دیدگاه بنویسید