نیلوفر نیکبنیاد
میگویند دوره زمانه عوض شده و تکنولوژی از سیر تا پیاز زندگی آدمها را عوض کرده است. اما من فکر میکنم همهچیز هنوز همان است، فقط بستهبندیاش عوض شده. انگار که یک بار چایتان را با سماور زغالی درست کنید و یک بار با چایساز، چای همان چای است به هر حال! هنوز هم صبحها که بیدار میشویم به رسم سابق که پیچ رادیو را میچرخاندند یا جلوی دکهی روزنامهفروشی ردیف میشدند تا خبرهای روز را بشنوند، اکثرمان هنوز چشم باز نکرده گوشیهایمان را میگیریم دستمان و اخبار روز را مرور میکنیم، و چقدر دردناک است اگر روزمان با خواندن خبری مثل «مدیا کاشیگر درگذشت» آغاز شود.
اسم مدیا کاشیگر همیشه برایم شگفتانگیز بود. او را ندیده بودم و چیز زیادی دربارهاش نمیدانستم اما فکر میکردم یکی از خوشبختیها همین است که آدم اسمش مدیا باشد و فامیلیاش کاشیگر و کارش ادبیات!
به رسم اینکه معمولا آدمها را بعد از رفتنشان بیشتر از زمان بودنشان میشناسیم، شروع کردم به خواندن دربارهی او. هرچه بیشتر خواندم بیشتر افسوس خوردم از این تاخیر در شناختنش. اینکه آدم هم نویسنده باشد، هم مترجم، هم شاعر، هم فعال ادبی و از همه مهمتر اینکه در حوزهی کودک و نوجوان هم کاری کرده باشد، و در همهشان هم حرفی برای گفتن داشته باشد، اتفاق کوچکی نیست.
مدیا کاشیگر با اینکه فعالیت عمدهاش در حوزهی ادبیات بزرگسال بود، با نوشتن کتاب «وقتی مینا از خواب بیدار شد» نشان داد که میتواند در حوزهی کودک و نوجوان هم خوب بدرخشد. اگرچه خودش معتقد بود این کتاب را برای گروه سنی خاصی ننوشته است، مثل شازده کوچولو که کوچک و بزرگ از خواندنش لذت میبرند، داستان مینا هم برای کوچک و بزرگ خواندنی بود. داستان دختری که جز خودش و یک صدا چیزی در جهان ندارد و باید خودش را از شر این دنیای بیرنگ و بیعطر و بیشکل نجات دهد. داستانی که در همان سالها موفق به دریافت جایزهی شورای کتاب کودک شد.
به جز این کتاب، مدیا کاشیگر با ترجمهی «ابر شلوارپوش» اثر ولادیمیر مایاکوفسکی هم توانست محبوبیت خود را در میان نوجوانان آن دوره بیشتر کند. این کتاب اگرچه برای نوجوانان نبود، یکی از کتابهای مورد علاقهی آنها به حساب میآمد.
دبیری جایزهی ادبی یلدا و بنیانگذاری و دبیری چند دوره از جایزهی ادبی روزی روزگاری را هم باید به کارنامهی مدیا کاشیگر اضافه کرد. کارنامهای با مهر «ممتاز» که دیگر نمیتواند او را به کلاس بعد بفرستد، افسوس…