به یاد محمدرفیع ضیایی-۲

0

چه چیزی از ما می‌ماند؟

محمود برآبادی

محمدرفیع ضیایی را من از اوایل انقلاب می‌شناسم. در یک نشریه دانش‌آموزی همکاری می‌کردیم، بی‌آن‌که همدیگر را ببینیم. من مطلب می‌نوشتم و آقای ضیایی طرح می‌زد. از همان زمان سرعت و مهارت ایشان در تصویرگری شگفت‌انگیز بود. آخرین همکاری هم کتابی بود علمی ـ‌آموزشی که در سال ۱۳۸۷ منتشر شد.

معمولاً طراحان، نقاشان و تصویرگران تحت شرایط خاصی کار می‌کنند. هر سفارشی را قبول نمی‌کنند و به‌اصطلاح باید راه دستشان باشد. علاوه‌براین، محدودیت‌های زمانی هم آزارشان می‌دهد و چندان تمایلی به ‌کار در زمان تعیین‌شده ندارند، برعکس مرحوم ضیایی از این لحاظ‌ها واقعاً حرفه‌ای عمل می‌کرد و برای کاری که به ‌او سفارش داده‌ شده بود، هم سرعت و هم دقت کم‌نظیری به‌خرج می‌داد و هم از لحاظ دستمزد با ناشر کنار می‌آمد. برایش وجدان حرفه‌ای در کار مطرح بود و معیارهایی که این روزها اغلب کار کردن برای بسیاری از هنرمندان جوان را دشوار کرده‌، در درجه‌ی دوم اهمیت قرارداشت.

 بعدها ضیایی را در انجمن دیدم. در اغلب مراسم و گردهمایی‌ها شرکت می‌کرد و آرام و بی‌سروصدا می‌نشست و گوش می‌داد. همیشه لبخند به‌ لب داشت و کم‌تر دیدم از چیزی یا کسی گله‌ای یا شکایتی داشته‌ باشد.

این خوی حسنه و این خصلت پسندیده درخانواده‌ی هنرمند ضیایی تعمیم یافته و فرزندان او هم که من با آن‌ها همکاری داشته‌ام، همین رویه را دارند.

گرچه ضیایی دیگر در میان ما نیست، آثارش چه داستان‌ها و نوشته‌هایش که در بیش‌ترشان شیرینی و لطف سخن دیده می‌شود و چه آثار تصویری‌اش که طنز و مطایبه در آن‌ها پیداست، برای ما به‌یادگار مانده‌ است. افزون‌براین، سجایای اخلاقی او چون سلامت نفس، حسن خلق و سلوک مهربانانه‌اش از خاطره‌ی دوستانش زدوده نخواهد شد.

به اشتراک بگذارید

یک دیدگاه بنویسید