یادداشت حسین قربانزاده خیاوی، عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، برای اردبیل در بهار ۱۳۹۹
برای بهاری دیگر
۱
تمام داستانهای پدربزرگم مختص کودک و نوجوان بود. در آن سالها که دوران کودکی را پشت سر میگذاشتم تصور میکردم پدربزرگ فقط بهخاطر من و یک دوجین نوههای دیگرش قصههای کودکانه میگوید و بزرگترها یا برای احترام به او یا از روی کنجکاوی قصههایش را گوش میدهند، بعدها متوجه شدم «اینه دیش» (دندان سوزنی)، «دانیشان کلله» (جمجمه سخنگو) حتی «جیرتدان» و «یارالی تکم» (تکم زخمی) برای بزرگترها هم جذاب بوده است، گذشت سالها، تعالی ادبیات کودک و نوجوان، نگارش کتابهای تخصصی و ظهور نظریههای جدید بسیاری را به این باور رسانده که قصههای کودک و نوجوان فقط مختص این قشر نیست و بزرگترها نیز از آن لذت میبرند؛ برای همین فکر میکنم گستردگی، شکوفایی و کارکرد ادبیات کودک و نوجوان در آینده بیشتر از این زمان باشد.
۲
آسمان ادبیات کودک و نوجوان استان اردبیل چند ستاره خوشنام دارد. این بزرگان با اینکه پایتختنشین هستند نامشان در فضای نیمهتاریک ادبیات کودک و نوجوان استان اردبیل میدرخشد. وجود این شاعر و نویسندهها میتوانست قطار ادبیات کودک و نوجوان استان اردبیل را روی ریل شکوفایی پیش ببرد، اما افسوس چنین اتفاقی نیافتاد. شاعر و نویسندهای دیگر از این استان به آن اندازه از شهرت و توانایی دست نیافت. گفته میشود ادبیات کودک و نوجوان در ایران مرکزمحور است و هر اتفاق بزرگی در این حوزه در پایتخت رخ میدهد ولی چون در سایر استانها چهرههای سرشناس در حوزه ادبیات کودک و نوجوان ظهور کردهاند، میبایست دلیل عدم رشد و شکوفایی ادبیات کودک و نوجوان استان اردبیل را در جایی دیگر جستجو کرد.
۳
اولین بار با زندهیاد امیرحسین فردی در نشستی که برای بزرگداشت ایشان ترتیب داده بودیم آشنا شدم. مردی موقر و متین، مهمان کانون پرورش فکری استان اردبیل بود برای نقد رمان «سیاه چمن». امیرحسین فردی معتقد بود استان اردبیل در حوزه کودک و نوجوان مستعد نگارش داستان و رمان است. زادگاه خود اردبیل و روستاهای دامنه سبلان را مملو از سوژههای بکر برای نگارش داستان میدانست. روزی که در «آلوارس» بودیم از من خواست او را به روستای «باللیجا» در مشگینشهر ببرم. وقتی روستای تکیه داده به قله را دید گفت: «عین همان است که در کودکی دیده بودم!» این دیدار به نگارش رمان «گرگسالی» انجامید. حق با زندهیاد فردی بود، استان اردبیل هنوز محل سوژههای ناب داستانی برای کودکان و نوجوانان است.
۴
محمدرضا بایرامی اهل روستای لاطران در دامنه سبلان است. مشرف به شهر سرعین. زمستانی به اتفاق چند نفر از نویسندگان اردبیل در ویلای او به گپوگفت گذراندیم. هنگام گشتوگذار در اطراف روستا او به دقت مکانها و جاهایی که زیسته و بازی کرده بود را دقیق و با اشتیاق توصیف میکرد. صحنههایی چنان غنی و زنده که شنونده به وجد میآمد. او شنیدههای خود از فرقه دمکرات آذربایجان را با نشاندادن محل وقوع اتفاقها برایمان بازآفرینی کرد. بعدها در رمان «مردگان باغ سبز» خوانندهاش بودیم. به نظر بایرامی هم، هنوز سبلان میتواند بستر قصه و داستانهای فراوان باشد.
۵
جعفر ابراهیمی شاعر نامآشنای کودک و نوجوان، زادگاهش یکی از روستاهای نمین در استان اردبیل است. شهری سرسبز که هم زیبایی شهر کوهستانی را دارد هم شبیه شهرهای شمال است، تکیه داده به گردنه حیران و جنگل فندقلو. از چندین بار دیدارمان یکبار رنجور بود از شکستن تابلویی که در نمین به نامش بوده و از بد حادثه خود افتادنش را دیده بود. ابراهیمی در حوزه ادبیات کودک سرشناس است، به طنز تلخ خاطرهای نقل میکرد؛ شخصی وقتی فهمیده ابراهیمی برای کودکان شعر میگوید، برایش آرزو میکند روزی پیشرفت کند و توانایی شعرگفتن برای بزرگسالان را به دست آورد! آیا همین نگرش و شناخت باعث عدم رونق و توجه به ادبیات کودک و نوجوان است؟
۶
داوود غفارزادگان نامی شناختهشده در ادبیات کودک و نوجوان، اصلیت اردبیلی دارد. او خالق کتابهای «پرواز درناها»، «سنگاندازان غار کبود»، «آواز نیمهشب» و چند رمان دیگر برای نوجوانان است. غفارزادگان خود را عاشق طبیعت میداند، زادگاهش طبیعتی بکر و زیبا دارد، نوشتههای غفارزادگان (حداقل نوشتههای اول) از محیط و زندگی مردم اطرافش سرچشمه گرفتهاند.
۷
از جنگل فندقلوی مهگرفته با آب و هوای کوهستانی خزری تا اردبیل، از دامنههای سبلان اسرارآمیز، آبگرمهای پرتعداد، شیرواندرهسی، قلعههای باستانی، تا دشت مغان زرخیز همه و همه میتوانند «سمفونی مردگان» آفرین باشند. وقتی قوای روس مرزها را پشت سر میگذارد و برای جنگ فقط چند سرباز را پیشروی خود میبیند، وقتی عشایر ییلاق و قشلاق میکنند، آشیقها میخوانند، مراسمهای خاص برگزار میشود، وقتی هنوز زنان عشایر لالایی میخوانند و برای نوههای خود «گلین بالا» درست میکنند، نطفه رمان و داستان بسته میشود. هنوز تکم در آغاز بهار دست پیرمردها و گاه جوانها آوازخوان است، هنوز صدای پدربزرگها با قصههای قدیمی شنیده میشود پس هنوز این خاک و بوم میتواند ستارههایی در آسمان ادبیات کودک و نوجوان داشته باشد.
۸
طی سالهای گذشته شاعران و نویسندههای بزرگ کشور در استان اردبیل دو پنجره فراروی خود و مخاطب باز کردهاند. علاوه بر لذت متقابل، درک و توان نقد مخاطبها همواره باعث شگفتی و تحسین نویسندگان شده است. با وجود چنین مخاطبهایی چرا گرایش از سوی نویسندگان برای خلق اثر ویژه کودک و نوجوان در استان اردبیل وجود ندارد؟ یکی از دلایل، عدم توجه محافل ادبی در استان به حوزه کودک و نوجوان است. محافل ادبی استان بهخصوص در اردبیل بیشتر با شعر و داستان کوتاه سروکار دارند. در این دورهمیها تقریباً هیچکس از شعر یا داستان برای کودک و نوجوان صحبت نمیکند. بدیهی است اثری هم خلق نمیشود و گرایشی در بین نویسندگان وجود ندارد.
۹
در سالهای اخیر کسانی چون «رامین جهانگیرزاده» در حوزه شعر کودک، «دکتر محمد سیمزاری» در حوزه داستان کودک و ترجمه آثار به زبان ترکی و «محمود مهدوی» در حوزه نوجوان با رمانهای «برادر خوانده»، «برای موشکها سه تار میخوانند» و «سند شش دانگ مریخ در دست آقاجان» فعالیت داشته و هر کدام چند کتاب خلق کردهاند، اما عدم برگزاری نشستهای ویژه، نبود کارگاههای آموزشی، عدم استقبال محافل فرهنگی و نهادهای مرتبط و در نهایت عدم سرمایهگذاری و حمایت ناشران استانی، همچنان چراغ ادبیات کودک و نوجوان در استان اردبیل فروغی ندارد.
۱۰
هر «آتالار سوزو»، «بایاتیلار»، اسرار خفته در غارها و قلعهها، طبیعت بکر، آبگرمها، باغهای سرسبز، روستاهای پرتعداد، مراسمها، آیینهای به یادگار مانده از پیشینیان و تاریخ غنی استان اردبیل میتواند با داستان و رمان دوباره شکوفا شود و حیات دوباره آغاز کند. گوشهای از این داشتههای غنی را در رمانهای «آب و زنجیر»، «روی سیم تار»، «رد انگشتهای اصلی»، «گریز از سال صفر»، «بچههای حمام عدل»، «گلهای پشتبام خاکی» تقدیم نوجوانها کردهام، باشد که بهاری دیگر برای ادبیات کودک و نوجوان استان اردبیل آغاز شود.