سومین نشست گفتوگوی موضوعمحور، یکشنبه، ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، با حضور فریدون عموزادهخلیلی برگزار شد.
“تلهها و کلیشهها، کلیشههای ناپیدایی که نویسندگان را به دام میاندازند” عنوان این نشست بود.
عموزاده خلیلی در شروع بحث این موضوع را طرح کرد که «کلیشه» کلمهای است که در جمع نویسندگان و منتقدین و حتی در ذهن نویسنده و جریانهای تدریس داستاننویسی بسیار شنیده میشود.
او توضیح داد که کلیشه به ظاهر معنایی واضح دارد، اما کمتر در مورد آن بحث شده است. چطور موضوعی کلیشه میشود و چه عواملی باعث میشود که نویسنده دچار کلیشه شود و چطور میتوان کلیشهزدایی کرد. این پرسشها و پرسش دربارهی اینکه نویسنده چطور در تله میافتد، موضوعاتی بود که او در ادامه مطرح کرد.
عموزاده خلیلی یادآوری کرد که کلیشهپرداز کلیشهساز خواهد شد، به این معنا که خروجی تدریس کلیشهها آثار کلیشه خواهد بود. او افزود تجربهی نوآورانه هم میتواند تبدیل به کلیشه و تلهای برای نویسنده شود. این نویسندهی پیشکسوت در ادامه گفت، ممکن است تلاش برای نوآوری و ابداع به شکل ناخودآگاه منجر به وام گرفتن از نمونههای موجود شود که این تلهای برای نویسنده خواهد بود.
عموزاده در پاسخ به این سؤال که مخاطب ممکن است کلیشهها را بپسندد، گفت نویسنده باید همواره از داستان دم دستی و کلیشه پرهیز کند و فارغ از کتابخوان یا غیرعلاقهمند بودن مخاطب، متن خوب به کودک عرضه کند.
او روش شناخت کلیشه را راهی برای پرهیز از آن دانست و همچنین اشاره کرد، نویسنده ممکن است برای به دست آوردن اطلاعات به منابعی مراجعه کند که قبلاً دربارهی موضوع موردنظر او کار کردهاند. برای مثال در این فرآیند، نویسندهی ایرانی، جهان داستانی خود را از فرهنگی دیگر وارد کار خود میکند. او با ذکر این نکته ادامه داد، وقتی امکان شکستن کلیشه وجود دارد که نویسنده روی موضوع، شناخت و تسلط داشته باشد و تجربههای ریز و خرد خود را به شکل تجربههای بزرگ داستانی به کار گیرد.
عموزاده خلیلی در پاسخ به این پرسش که آیا خروج از کلیشه در حوزهی زبانی و تغییر کلمات و توصیفات است، پاسخ داد: میتواند در مرحلهی اول چنین باشد، اما در مراحل بعدی کلیشهزدایی میبینیم که در بعضی فانتزیها زبان هم خلق میشود.
او در پاسخ به مسئلهی کلیشهای بودن سلیقهی داوریها و نشر اشاره کرد؛ با مرور آثار چاپشده در هر دوره میتوان دید که در هر دوره بازار نشر کتاب کودک روی موضوع، مضمون یا فرمی یکسان متمرکز شده است.
داوریهای متنوع و اضافه شدن داوری مخاطبان و گردآوری نظرات کودکان خوانندهی آثار میتواند راههایی برای پرهیز از کلیشه در این بخش باشد.
او افزود لازمهی به ثمر نشستن داوری کودکان، استمرار و استفاده از جامعهی آماری فراگیر است، نه مخاطبانی که به صورت گلخانهای برای خواندن و نقد دستچین شدهاند. او خاطرنشان کرد، تلهی مخاطب گلخانهای باعث انحراف فهم ما از مخاطب خواهد شد.
از دیگر تلههایی که او نام برد، تلهی ادعا بر تجربه کردن، تلهی دیالوگ و تلهی خودکامگی نویسنده بود.