خانم ایبد کتاب شما به نام پریانه های لیاسندماریس به تازگی در ترکیه به زبان ترکی استانبولی منتشر شده است. ابتدا کمی درباره این فانتزی و ویژگیهای آن بگویید؟
جغرافیای رمان «پریانه های لیاسندماریس» بندر سیراف است، منطقهای بین بندر کنگان و عسلویه. این بندر در دوره ساسانیان یکی از مشهورترین بندرهای دنیا بوده که در یک زلزله هفت روزه زیر آب میرود. هنوز در شش ماه از سال، بقایای این بندر از زیر آب بیرون میآید و قابل دیدن است؛ انگار که شهری زیر آب است، شهری فانتزی و جادویی. به باور من مردم برخی نقاط ایران، مانند شهرهای جنوبی و سیستان و بلوچستان، سبک زندگیشان رئالیسم جادویی است؛ یعنی در عین وجود رابطه علت و معلولی و منطقی در زندگی، باورهایی افسانهای و ماورایی هم دارند. نه تنها ساکنان قدیم حوزه خلیج فارس که حتی برخی از مردم امروز نیز، موجودات افسانهای مثل هیولای دریا و پری و… را باور دارند.
پیش از نوشتن، طرح من، طرح یک افسانه بود. زمانی که شروع به تحقیق در مورد بندر سیراف کردم، به کتاب دکتر مهدی فرشاد با عنوان «تاریخ علم در ایران» برخوردم. در جلد دوم این کتاب آمده که سندباد دریانوردی ایرانی، اهل بندر سیراف و مخترع سکان بوده، این مسئله برایم جالب بود. رفتم سراغ هزار و یک شب و داستانهای سفر سندباد را دوباره خواندم و شباهتهایی بین داستانهای او و باورهای مردم جنوب پیدا کردم. در مورد باورها و گویش و فرهنگ زبانی با بعضی از مردم آن منطقه صحبت کردم.
برای به دست آوردن اطلاعات از زیر دریا، یک گروه غواص پیدا کردم که در خلیج فارس، پژوهش و عکاسی علمی میکردند، ساعتها با آنها حرف زدم و اطلاعاتی را که لازم داشتم، به دست آوردم. مجموع ایده و سوژه داستان و تحقیق و پژوهش و مخاطب نوجوان اثر، طرح من را از افسانه به سبک رئالیسم جادویی کشاند؛ یعنی هم رابطه علت و معلولی و جزیی پردازی در ساختار و روایت داستان لحاظ شد و هم موجودات افسانهای و ماورایی وارد ماجرای داستان شدند. از آنجا که ماهیت موجودات افسانهای و ماورایی با وهم و دلهره همراه است و قرار بود مخاطب رمان هم نوجوان باشد، اثر، اثری ماجراجویانه و پرهیجان و تا حدودی به ژانر وحشت و رازآلود شد.
از آن جا که مضمون و لایهدار بودن اثربرایم مهم بود، پژوهشی هم در حوزه نمادهای فرهنگهای مختلف داشتم؛ مثلاً این که مروارید در فرهنگهای مختلف نماد چیست، یا گهواره، مار و..
برای انتخاب زبان داستان هم تلاش کردم زبانی میانه انتخاب کنم تا در عین حالی که بچهها با اثر ارتباط برقرار میکنند و راحت پیش میروند، لحن جنوبیها هم در داستان حس شود.
این نام در ذهن شما چگونه ساخته شد؟
پس از تمام شدن رمان، عنوانهای مختلفی به ذهنم رسید، اما هیچ کدام راضیام نکرد. دلم میخواست نام کتاب همانطورکه به مضمون اثر ربط دارد، رمزآلود و پیچیده هم باشد و برای بچهها ایجاد پرسش کند. با این وصف به «پریانه های لیاسندماریس» رسیدم. در مورد این عنوان از بعضی دوستان نویسنده نظر خواستم، بدون استثنا به من گفتند عنوان سختی است و بچهها نمیتوانند آن را بخوانند. کانون هم همین نظر را داشت. اما من روی آن تاکید داشتم.
همان زمان، برای برگزاری یک کارگاه داستاننویسی به اردوگاه باهنر دعوت شدم. حدود ۴۰ نوجوان در کارگاه بودند. برای من بهترین فرصت بود. روی یک برگ کاغذ نوشتم: پریانه های لیاسندماریس و آن را مقابل بچهها گرفتم و گفتم: «این را بخوانید!» بچهها با صدای بلند آن را خواندند و بعد پرسیدند: «خانم این چیه؟» گفتم: «عنوان رمانی است که به کانون دادهام.» سه ماه بعد یکی از بچهها را در یکی از مرکزهای کانون دیدم. از من پرسید: «پریانه های لیاسندماریس چاپ شد؟»
برایم جالب بود که این نام توی ذهنش مانده.
بیشتر از این نمیتوانم در مورد نام رمان اطلاعات بدهم؛ وسطهای رمان، خواننده میتواند این که این عنوان چیست و از کجا آمده را کشف کند.
در این مدتی که از انتشار این کتاب در ایران میگذرد و به زبان فارسی، میتوانید چند مورد از بازخوردهای خوانندگان که برای شما جالب بوده است، بگویید؟
این رمان ۳۳۲ صفحه است. همین مسئله باعث شده با وضعیت فشرده درس و تکلیف مدرسه وکمبود وقتی که بچهها دارند، در نگاه اول جرات نکنند سراغش بروند؛ اما بیشتر کسانی که آن را شروع کرده، اند، بیوقفه آن را خواندهاند و کتاب را زمین نگذاشتهاند. در سفرهایی که به شهرهای مختلف داشتم، این نکته را زیاد از بچهها شنیدم. پسر نوجوانی به نام عرفان از ارومیه در ایمیلی که برایم فرستاد، نظر خودش و چند تا از دوستانش را نوشته بود و به این نکته هم اشاره کرده بود.
ایمیل اول عرفان:
«اون جاهایی جذابه برامون که آدم از هیجان بترکه( خواهشا فقط اینو برای پسرا در نظر نگیرین، با اینکه دخترا بیشتر شعر میخونن ولی نظر کلیه) دقیقاً یادم نمیاد ( باید بازم بخونمش) ولی اونجایی که فکر کنم لیانا و به کاراکتر دیگه، فکر کنم ماهبان بود، میفتن تو یه جایی، فکرکنم یکیشون زخمی بود، یا اونجایی که ادریس تو دریاست پریه بهش میگه واسم گهواره بیار، وزیر دریا گم میشه، واسم جالب بود که هر فصل مکان جدایی از فصل قبل بود، وقتی هر فصل تموم میشد، هیجانم بیشتر بود واسه این که ببینم چی میشه، درسته حجم کتاب زیاد بود، ولی واقعاً میتونم بگم تو یه روز تمومش کردم. اولش وقتی میدیدمش میترسیدم بخونمش ولی با شروع اولین فصل ادامه دادم. اکثر بچه ها هم میترسن بخوننش، چون قبل از خوندن به ظاهر توجه میکنن.( اگه بشه مثلاً دو بخش کنید، یه بخش این کتاب مثلاً شهریور بیاد، بخش بعدی ماه آذر همون سال بیاد، {جلد ۲ بخش ۱}»
از آن جا که قرار بود این رمان سه گانه شود، عرفان پس از چند ماه، ایمیل دیگری فرستاد و گله کرد که چرا جلدهای بعدی این رمان چاپ نمیشود. در دیدارهایی که با بچهها داشتم، خیلی از آنها سراغ جلدهای بعدی را میگرفتند.
ایمیل دوم عرفان:
«سلام خانم ایبد خسته نباشید من واقعاً دیگه صبرم تموم شد از وقتی این کتاب رو خوندم بعد از مدتی شنیدم که جلد دوم هم قراره چاپ بشه، هیجان زده شده بودم اگه امکانش هست بگین کی چاپ میشه؟ نه تنها من بلکه همه نوجونای کانون منتظر این کتابیم .
یک پیشنهاد: اگه امکانش هست واسه کلمات بومی، زیرنویس بزارین»
یک بار هم در مراسم لاکپشت پرنده که جشن امضا برای یکی از کتابهای کودک من بود، چند تا نوجوان رمان پریانه های لیاسندماریس دستشان بود، آمدند و گفتند: «وقتی خبردار شدیم شما هم به شهر کتاب میآیید، رفتیم کتابفروشی کانون و اینها را خریدیم و آوردیم تا برایمان امضا کنید.»
دیگر اینکه، همان گروه غواصان خلیج فارس که اطلاعات خوبی از آن منطقه به من داده بودند، پس از چاپ رمان، تصمیم گرفتند که یک مدرسه غواصی در یکی از جزیرههای خلیج فارس راهاندازی کنند؛ برای من خیلی شیرین بود وقتی خبر دادند که یکی از نامهای پیشنهادیشان برای این مدرسه «لیاسندماریس» است.
یک نکته جالب دیگر اینکه در رمان من یک گاومیش دریایی است. طی ماجرایی ای گاومیش میمیرد. چند جا که پای صحبت بچهها بودم، بچهها به شدت از کشته شدن گاومیش ناراحت بودند و مرگش را فراموش نمیکردند.
یکی از بهترین اتفاقها در ارتباط با رمان پریانهها در کرمانشاه برایم رخ داد. سال پیش که برای نقد این رمان به کرمانشاه رفتم، در انتهای برنامه، بستهای به من هدیه دادند. وقتی آن را باز کردم، تندیس چوبی «پری زغالی» را دیدم و بسیار هیجان زده شدم. پری زغالی یکی از شخصیتهای رمان پریانه های لیاسندماریس است.
این کار در حوزه دانشگاهی و پایانه نامهها هم مورد توجه و بررسی قرار گرفته، پایاننامهای ۲۰۰ صفحهای با عنوان «آرکی تایپ (کهن الگوها) در رمان نوجوان پریانه های لیاسندماریس بر اساس نظریه کارل گوستاو یونگ» درباره آن نوشته شده و شنیدم که موضوع پایان نامه سه دانشجو هم در دانشگاه رشت روی این رمان است.
چه زمانی برنامه ترجمه این کتاب به زبان ترکی استانبولی آغاز شد و ناشر آن کیست؟
پیشنهاد این رمان را آقای حسین بکایی سال ۱۳۹۵ به نشر دِماوند ترکیه دادند و ترجمه کتاب و عقد قرارداد با این ناشر، سال ۹۶ اتفاق افتاد.
به جز این کتاب آیا داستانهای دیگری از شما به زبانهای دیگر ترجمه شده است؟
پیشنهادهایی برای این رمان و چند کتاب دیگرم دارم، چون قطعی نشدهاند، ترجیح میدهم فعلاً چیزی نگویم.
منبع: کتابک
2 دیدگاه
سلام خانم ایبد .دختر من ۱۰ ساله است و داستانهای زیبایی مینویسد چگونه میتوانم این خلاقیت را در او بپرورانم.؟؟
سلام
.
من از گوگل اتفاقی اومدم اما جالبه برام ۳۰ دقیقست اینجا دارم
.
با اجازتون اینجا برای دوستم تو واتس اپ فرستادم
.
ممنون
تکنیک های افزایش فروش
قانون جذب چیست؟
| بازاریابی عصبی چیست؟