چرا بچه‌ها به افسانه‌ها نیاز دارند؟ (۲) جعفر توزنده‌جانی

0

چندی پیش ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی هم‌رسان شد که در آن دو نویسنده‌ی جوان به مخاطبان می‌گفتند برای دخترانتان افسانه نخوانید، کتاب ما را بخوانید که درباره‌ی زنان موفق است. ما از چند نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان خواستیم در این باره یادداشت بنویسند.

زندگی امروزی ما ریشه در خیال‌پردازی‌های اولیه‌ی بشر دارد/ جعفر توزنده‌جانی
اگر اشتباه نکنم والتر بنیامین گفته است که قصه نخستین آموزگار کودکان و زمانی نخستن آموزگار نوع بشر بوده است. به راستی نیز این‌چنین است. در سال‌های آغازین زندگی بشر بر روی زمین، هنگامی که خسته از شکار روزانه به تاریک‌نای غار خود برمی‌گشت، این قصه‌ها و افسانه‌ها بودند که او را از هول شب تاریک رهایی می‌دادند.

آن‌ها دور هم جمع می‌شدند و با نقل وقایعی که در روز بر آن‌ها گذشته، همچون شکار و تلاش برای معاش، خود را سرگرم می‌کردند و چون واقعیت به تنهایی نمی‌توانست برایشان شیرین و شنیدنی باشد، آن را با خیال خود می‌آمیختند و این‌گونه بود که اولین افسانه‌ها شکل گرفتند. با توجه به این‌که شنونده‌ی قصه با دقت آن را گوش می‌کرد، قصه‌گویان هر آن‌چه را که مربوط به زندگی و موفقیت در مسیر آن بود، وارد افسانه‌ها می‌کردند و به آن جنبه‌ی تربیتی می‌دادند؛ اما به نظر من آن‌چه باعث شد افسانه‌ها این‌قدر مهم شوند و قصه‌گویان و افسانه‌سرایان تا حد بزرگ یک قوم یا قبیله ارتقا پیدا کنند، همانا فوران خیال در آن‌ها بود. فوران خیالی که به انسان‌ها امکان می‌داد محدویت‌های زندگی واقعی را نادیده بگیرند و به جهانی سفر کنند که در واقعیت برایشان ممکن نیست. درست از همین زاویه است که انسان‌ها سعی کردند زندگی واقعی خود را اگر نمی‌توانند به رنگ افسانه‌ها دربیاروند، لااقل کمی آن را تغییر بدهد. به نظر من ریشه‌ی بسیاری از اختراعات در همین خیال‌پردازی اولیه‌ی بشر وجود دارد که نیاز آن در کودکان و نوجوان بیش از هر قشری است.
هر چند مخاطب اولیه‌ی افسانه‌ها کودکان نبودند، با توجه به جهان خیالی آن، این کودکان بودند که جذب افسانه‌ها شدند. کودکان با شخصیت‌های افسانه‌ای و خیالی احساس هم‌ذات‌پنداری کرده و همراه آن‌ها به جهان‌های ناشناخته سفر می‌کنند و به نبرد غول و دیوها می‌روند. آن‌ها در جهان واقعی این امکان را ندارند اما جهان افسانه‌ها چنین امکانی را برایشان فراهم می‌کند. البته این را هم باید گفت که بسیاری از منتقدان و مخالفان افسانه‌ها از این زاویه به مخالفت با آن‌ها برخواسته و گفته‌اند قصه‌های خیالی و افسانه‌ها، کودکان و نوجوانان را از واقعیت دور می‌کند، اما تجربه‌ی زیستی خودم و بسیاری از کسانی که از نزدیک می‌شناسم، می‌گوید که کمتر پیش آمده است کودکی آن‌چنان غرق افسانه‌ها شود که جهان واقعی را به کل فراموش کند. خوب به خاطر دارم که هر بار بعد از شنیدن افسانه‌ای و سفر خیالی با قهرمان آن، احساس می‌کردم که توانایی‌هایم برای مقابله با مشکلات بیشتر شده است. کودکان و نوجوانان امروزی آن‌قدر هوشیار هستند که بتوانند بین واقعیت و خیال تمیز بگذارند.
در پایان باید تاکید کنم که همه‌ی افسانه‌هایی که از گذشته به امروز رسیده، به معنای آن نیست که مناسب کودکان و نوجوانان امروزی باشد و نیاز به بازنویسی و حتی بازآفرینی دارند، اما اصل افسانه‌ها را که همان پرورش قوه‌ی خیال و همراه شدن با نیاز کودکان و نوجونان است، نباید فراموش کرد. به قول ایتالو کالوینو زیبایی افسانه‌ها در کنش‌های آن است. او می‌گوید افسانه‌ها از جزییات بیهوده می‌گذرند و وارد کنش اصلی می‌شوند. چیزی که کودکان و نوجوانان در همه‌ی دوره‌ها به شدت به آن نیاز دارند.

به اشتراک بگذارید

یک دیدگاه بنویسید