احمد اکبرپور از کتاب جدیدش می‌گوید

0

احمد اکبرپور، نویسنده و شاعر کودک و نوجوان، تا به حال آثار زیادی برای بچه‌ها به رشته تحریر درآورده است که از آن‌جمله می‌توان به «مادربزرگ جادویی»، «امپراطور کلمات»، «قطار آن شب»، «لحظه‌های سکسکه»، «شب بخیر فرمانده» و «من نوکر بابا نیستم» اشاره کرد. داستان‌های این نویسنده توانسته‌اند تاکنون جوایز متعددی از جمله جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی، دیپلم افتخار IBBY در پکن، کاندیدای بهترین رمان نوجوانان پکا و…  برده است.

نشر هوپا به تازگی رمان «غولماز» را از این نویسنده و منتقد ادبی منتشر کرده است. داستان کتاب از ماجرای سربازی غول‌ها در پادگان شروع می‌شود. در این پادگان همه حضور دارند از پسر رئیس کل غول‌های جادوگر گرفته تا «غولماز» دختر یکی‌یکدانه فرمانده. دوره آموزشی غول‌ها سیزده روز است. روز سیزدهم هر غول باید بتواند یک بچه آدمیزاد را قورت بدهد و یک دبه بیست لیتری آب رویش بخورد. اما «غولماز» این کار را انجام نمی‌دهد و در ادامه ماجراهایی برای او بچه آدمیزادی رخ می‌دهد. با این نویسنده درباره تازه‌ترین رمانش گفت‌و‌گو کردیم…

ایده خلق رمانی درباره غول‌ها چگونه به ذهن‌تان رسید؟
من پیش‌تر  کتاب «غول و دوچرخه» را نوشته بودم. در سال  ۱۳۸۸ عنوان بهترین رمان تالیفی شورای کتاب کودک معرفی شد. این کتاب ارتباط مستقیمی با زندگی واقعی‌ام دارد. جرقه‌هایی از زندگی آمد و در ادامه با فانتزی‌های داستانی پیش‌ رفت. «غول و دوچرخه» بسیار مورد استقبال  کودک‌ها و نوجوان‌ها قرار گرفت. دیدم بچه‌ها از ترکیب افسانه‌ها با واقعیت لذت می‌برند، پس کتاب دیگری درباره غول‌ها  نوشتم. دوست داشتم شخصیت غول این داستان یک دختر باشد و ذهنیتی که در جامعه ما وجود دارد و معتقدند که غول همیشه پسر است، شکسته شود.

نام «غولماز» از کجا آمد؟
در آغاز، نوشتن این داستان شوخی با اسم‌هایی مانند سولماز، غولماز، غولسا، غولگینا و غیره بود که نهایتا «غولماز» شد و شخصیت اول داستان شد. معمولا اصطلاح «غول» به پسرها اطلاق می‌شود. دوست داشتم شخصیت غول این داستان یک دختر باشد و این ذهنیت موجود در جامعه شکسته شود و فقط پسر‌ها نمی‌توانند غول باشند.

با اسم‌های «زززوووگووووااااف»،« گاراگولا»، «آرپاخ»،« پییغ»، «واااایاکووووووبا»،«قیخ» و … مخاطب نوجوان سردرگم نمی‌شود ؟
این کلمه و اصطلاح‌ها جزئی از زبان غول‌ها است. زبان غول‌ها هم جزئی از این داستان است و قرار نیست مانند زبان ما باشد و تابع قواعد زبان غول‌هاست. برای باورپذیری  بیش‌تر بچه‌ها  و ارتباط برقرار کردن آن‌ها با داستان گریزی نبود. کلمه‌هایی  که تلفظ آن‌ها  دشوار است، به مرور در متن تکرار و در ذهن مخاطب ماندگار می‌شود. استفاده از زبان غول‌ها در این رمان سبب می‌شود که جذابیت و باورپذیری رمان برای بچه‌ها بیشتر شود.

در متن کتاب فاصله‌گذاری‌ها و توضیح‌های خارج از متن زیادی دیده می‌شود و سبب می‌شود مخاطب از فضای داستان بیرون بیاید؛ آیا بهتر نبود این توضیح‌ در پاورقی و موجزتر باشد ؟
من همیشه فاصله‌گذاری در متن داستان را دوست دارم. در دیگر آثارم هم از این تکنیک استفاده کرده‌ام. با این تکنیک بچه‌ها مدتی از متن و داستان خارج می‌شوند و دوباره به این فضا برمی‌گردند. به نظرم استفاده از این تکنیک سبب می‌شود، آنها مجبور نشوند داستان را پشت سرهم و بدون وقفه بخوانند. من این روش را از تکنیک افسانه‌های ایرانی یاد گرفتم. بعضی وقت‌ها توضیح‌ها می‌توانست موجزتر باشد ولی اینکه کلا به‌صورت پاورقی استفاده شود را اصلا قبول ندارم.

در این رمان علاوه بر فضای فانتزی، ترس و اضطراب هم هست، آیا ایجاد ترس بخشی از داستان است؟
ترس یکی از جنبه‌های انسانی است؛ اگر ترس وجود نداشته باشد شجاعت هم معنا پیدا نمی‌کند. اگر «دیو سپید» در این رمان ترس نداشته باشد؛ وجود و  ظاهر، کارها و محل زندگی‌اش رعب و اضطراب در دل دیگران ایجاد نکند عملا  شکست دادنش دیگر معنایی ندارد. اگر قواعد درام در داستان حاکم باشد باید شخصیت‌های مثبت و منفی را به یک اندازه دوست داشته باشیم. این حالت در شاهنامه فردوسی هم وجود دارد همان‌جا که می‌گوید «شود کوی آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب». در پایان افراسیاب شکست می‌خورد اما رعب و وحشتی که به‌خاطر زور و توان و قدرت او در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود، شکست دادن او را کاری بسیار سخت و مشکل نشان می‌دهد. اگر ترس و اضطراب در داستان نباشد خاصیت آموزشی پیدا می‌کند. اینکه یک فرد شجاع است و همه را مغلوب خود می‌کند و همه را از بین می‌برد. در این رمان طنز و فانتزی توأمان با هم شکل گرفته است و گاهی هم ترسی ایجاد می‌شود.

چطور شد در پایان داستان ناگهان از فضای تخیلی وارد فضای رئال می‌شویم؟
می‌خواستم در داستان علاوه بر فضای تخیلی، فضای واقعی هم وجود داشته باشد. «آدیماغ» را بعد از فضای تخیلی در فضای واقعی و زندگی با مردم امروزی قرار دهم. از طرفی درنظر دارم جلد دوم این رمان را نیز در آینده بنویسم بر همین اساس در پایان داستان به دنیای انسان‌ها و دنیای واقعیت برمی‌گردیم تا در ادامه داستان در جلد دوم، بتوانم به ماجراهای شخصیت‌های داستان در دنیای واقعی بپردازم.

جامعه ما تا چه اندازه به رمان‌های تخیلی و فانتزی مانند «غولماز» نیاز دارد؟
فضای غالب رمان‌های ایرانی در حوزه کودک و نوجوان تقریبا رئال است. در دهه اخیر تعدادی از نویسنده‌ها سعی کرده‌اند در داستان‌ها و رمان‌های‌شان به فضاهای فانتزی و تخیلی نیز بپردازند اما به‌طور کلی در طول سال‌های گذشته ما ترافیک زیادی در حوزه رئال داشته‌ایم. به نظر من بچه‌های ما به رمان‌های طنز و فانتزی نیاز دارند. باید رمان‌هایی باید برای بچه‌ها نوشته شود تا تخیلی باشند و از این طریق با موضوع‌های برآمده از دل فرهنگ، آداب و رسوم سرزمین‌مان آشنا شوند. این‌گونه رمان‌ها می‌تواند تاثیر زیادی بر بچه‌ها داشته باشد. من سعی کرده‌ام در بیش‌تر کتاب‌هایم در بافت بومی خودمان بنویسم. اگر داستانی می‌نویسیم بومی نباشد و از فرهنگ دیگری بیرون آمده باشد به این معنی است که نویسنده نیازی جامعه‌اش را احساس نکرده و به‌دنبال مقتضیات کودکان و نوجوانان کشورش نبوده و فقط در پی تقلید از نویسندگان خارجی است.

خواندن این‌گونه رمان‌ها چه تاثیری بر ذهن و روان کودکان و نوجوانان دارد؟
بالاترین کارکرد ادبیات این است که تخیل کودکان و نوجوانان را شکوفا کند. این تخیل باعث می‌شود کودک در آینده وارد هر رشته‌ای برای کسب و کار شود فردی نوآور و خلاق باشد و سبب می‌شود طرح جدیدی از هر چیزی در ذهنش شکل بگیرد و دنباله‌رو کسی و کپی‌بردار نباشد. اگر می‌خواهیم بچه‌ها در درس، شغل و زندگی پیشرفت خوبی داشته باشند باید قدرت تخیل قوی داشته باشند. این تفکر که خواندن رمان‌های تخیلی و فانتزی بچه‌ها را از واقعیت دور می‌کند، درست نیست. به‌نظر من هیچ رمان فانتزی و تخیلی جدا از واقعیت‌ نیست، بلکه پایه و اساس تخیل و فانتزی همان واقعیت است. همه عناصر تخیلی‌ترین رمان هم به صورت تک‌تک در واقعیت وجود دارد. مثلا تک‌تک عناصر استفاده شده در رمان «غولماز» مانند شاخ، گوش، صداها، جنگل، پل، زیر زمین هفت طبقه و … در عالم واقعیت نیز وجود دارد و من فقط آنها را با هم ترکیب کرده‌ و کارکردی دیگر به آنها داده‌ام، کارکردی که آن‌ها را تخیلی کرده است. در واقع همین واقعیت‌ها هستند که در عالم خیال تغییر شکل یافته و فانتزی را می‌سازند اما خمیرمایه فانتزی همان واقعیت است.

منبع: خبرگزاری ایبنا/ ملیسا معمار

به اشتراک بگذارید

یک دیدگاه بنویسید