چرا بچه‌ها به افسانه‌ها نیاز دارند؟ (۴) مرجان فولادوند

0

چندی پیش ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی هم‌رسان شد که در آن دو نویسنده‌ی جوان به مخاطبان می‌گفتند برای دخترانتان افسانه نخوانید. کتاب ما را بخوانید که درباره‌ی زنان موفق است. ما از چند نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان خواستیم در این باره یادداشت بنویسند.

در فولکلور اصالت با زبان نیست

بخش عمده‌ای از ادبیات کودک و نوجوان بازنویسی و بازآفرینی است که از فولکلور، متون مذهبی و متون کلاسیک گرفته شده است‌. به همین جهت گروه معرفی‌کننده‌ی این آثار باید متر و معیاری برای بررسی داشته باشند. در فولکلور اصالت با زبان نیست.

باید باور کنیم بعضی از داستان‌ها در متون کهن کارکردشان را از دست داده‌اند. داستان کنیزان و غلامان و خرید و فروش آن‌ها جایی در بازنویسی برای کودکان ندارند. بسیاری از داستان‌های مثنوی هم قابل بازنویسی نیست. برخی از داستان‌های فولکلور هنجاری را آموزش می‌دهند که هنجار دوران ما نیست؛ مثلاً داستان خاله سوسکه، اما ساختار مبتنی بر تکرار و سایر ویژگی‌های ساختاری این داستان آن را برای مخاطبان محبوب کرده است. ما می‌توانیم از ساختارش استفاده کنیم.

در متون کلاسیک که عمده‌ی بازنویسی‌ها از این بخش است، یک حیطه‌ی معنایی وجود دارد. وقتی داستانی را از یک متن بیرون می‌کشید، احتمالاً دیگر معنا منتقل نمی‌شود. به عنوان مثال در داستان رستم و اسفندیار، بخش مهمی از خط معنایی به زمان زندانی شدن او به دست پدرش برمی‌گردد. در حالی اسفندیار در زندان بوده که می‌توانسته بند‌ها را بگشاید، اما او اعتقاد داشته بندی که پدرش بر دستش زده هرگز نباید گشوده شود‌ و وقتی به دست رستم زخمی می‌شود، در دم آخر پسرش را به او می‌سپارد، چون می‌داند رستم آئین و آداب بزرگی را به شاهزاده یاد می‌دهد و ما در داستان سیاوش این را شنیده‌ایم. اما اغلب در بازنویسی‌ها به این خط معنایی توجه نمی‌شود.

وقتی برای کودک شش‌ساله داستان رستم و سهراب را تعریف می‌کنی، به دلیل آگاهی از پایان ماجرا داستان را تمام شده می‌داند و در بزرگسالی میلی به پیگیری شاهنامه نخواهد داشت.

علاوه بر این به یاد داشته باشیم مخاطب حق دارد در بازنویسی اصل داستان را بفهمد و در این راستا بازنویسی به مثابه ترجمه است.

به اشتراک بگذارید

یک دیدگاه بنویسید